گفتگو صمیمانه با حاج عبدالرسول قجر کارشناس ارشد بازرسی فنی شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت منطقه خوزستان
لطفا خودتان را معرفی کنید
اینجانب عبدالرسول قجر متولد 16 خرداد 1353 در روستای کردستان بزرگ از توابع شهرستان بهبهان در خانواده ای بسیار مذهبی بدنیا آمدم
کمی از زمان کودکی، خانواده خودتان و محل زندگیتان بگویید
روستای ما در ده کیلومتری شهر بهبهان و در آن زمان فاقد هر گونه امکاناتی از جمله برق و آب لوله کشی ، جاده و ماشین بود وحتی پل برای گذر از رودخانه مارون وجود نداشت. تحصیلات خودم را در دبستان و مدرسه راهنمایی روستا و سپس دبیرستان را در شهر بهبهان گذراندم آن هم با مشقت فراوان به طوری که باید پیاده مسیری را طی می کردیم تا به جاده اصلی برسیم و سپس عقب وانت یا هر ماشینی که وجود داشت به بهبهان می رفتیم. در تمامی سالها شاگرد اول کلاس بودم و بارها در مسابقات مختلف درسی رتبه های اول تا سوم را در سطح شهرستان بهبهان کسب کردم.
پدربزرگ پدریم بشدت مذهبی و همه ما را توصیه به نماز اول وقت از همان دوران کودکی می کرد. پدربزرگ مادریم استاد مرکز تربیت معلم بود و او هم در آموزش مسائل مذهبی و اخلاقی به ما بسیار جدی و کوشا بود. پدرم نیز کشاورز و بسیار مذهبی ومهربان بود به طوری که بیشتر توان و وقت خودش را صرف تربیت وتحصیل ما می کرد. در همان دوره دبستان علاوه بر تحصیل در مسائل مذهبی کوشا بودم و در سال چهارم و پنجم دبستان شهید پیروز روستایمان پیشنماز مدرسه بودم.
میزان تحصیلات فعلی خود را بیان کنید
مهندسی نفت ( دانشکده مهندسی نفت اهواز ) و فوق لیسانس مدیریت اجرایی
چه زمانی وارد موضوع بسیج و جبهه وجنگ شدین ؟
در سن ۱۲ سالگی و در کلاس اول راهنمایی در بسیج ثبت نام کردم و در فصل تابستان هر روز صبح زود به همراه تعدادی از همکلاسی ها و هم مدرسه ای ها از روستایمان پیاده ، مسیر ۵ کیلومتری به روستای دودانگه را طی می کردیم ( بسیج بخش مرکزی بهبهان در آنجا قرار داشت و بعد ها مرکز بسیج شهید فنی نام گرفت . این مرکز نقش بسیار پر رنگی در اعزام نیرو به جبهه داشت ) و به بسیج می رفتیم و اموزش می دیدیم و بعد از اتمام کلاسها و تمرینات ، گرسنه و خسته دوباره این مسیر حدود ۵ کیلومتری را پیاده بر می گشتیم.
چه زمانی به جبهه های دوران دفاع مقدس رفتین ؟
در سن ۱۳ سالگی در سپاه شهر بهبهان برای جبهه ثبت نام کردم وچون چهره وقدم از سنم بیشتر نشان می داد مشکلی بوجود نیامد. در تیرماه به پادگان شهید بخردیان اعزام شدیم و دوره ۴۵ روزه ویژه جبهه را گذراندیم اما به دلیل عدم نیاز نیرو جبهه اعزام نشدیم و گفتند فعلا صبر کنید اما نهایتا در دوم آبان ماه همانسال به جبهه اعزام شدم و به مقر گردان فتح بهبهان در پادگان حضرت رسول در نزدیکی شهر سنندج مستقر شدیم.
سِمت و پست شما در دوران دفاع مقدس چه بود؟
فرمانده گردان ما سردار یدالله مواساتی بود و من در گروهان امام علی (ع) به فرماندهی سردار نعمت دانایی در ابتدا بعنوان کمک تیربارچی و سپس بعنوان بیسیم چی مشغول خدمت شدم. بدلیل اینکه تکواندو کار می کردم صبح ها مسئول ورزش صبحگاهی وتمرین بچه ها هم بودم و البته بعنوان معلم هم به بچه هایی که آنجا بودند و می خواستند ادامه تحصیل دهند دروس دوره دبستان و راهنمایی را تدریس می کردم.
اولین تجربه و اولین حضور در سنگرهای دفاع حق علیه باطل
ما را سوار کامیون های حمل بار کردند و چادر برزنتی روی قسمت حمل بار کشیده بودند تا توسط ماهواره ها شناسایی نشویم در هر کامیون حدود چهل نفر بودیم که کمبود جا و کمبود هوا و مسیر طولانی وکوهستانی باعث شده بود اکثر بچه ها حالشان بهم بخورد و به خیلی ها نیز حالت خفگی دست داده بود. بعد از گذر از مرز در سلیمانیه عراق در محلی بعد از پل سیدالشهدا در دره ای که کمپ و چادرها برپا شده و خط دوم بود مستقر شدیم. روز دومی که آنجا بودیم حادثه عجیبی اتفاق افتاد هوا بشدت سرد بود شب اتیش روشن کرده بودیم و عراقی ها از روی دود محل مارا شناسایی کرده بودند در چادر خواب بودم نیمه های شب بیدار شدم که صدای سوت خمپاره را شنیدم بلافاصله روی شکم دراز کشیدم ودستهایم را روی سرم قرار دادم صدای انفجار شدید خمپاره ها کر کننده بود.
خاطره زخمی شدن دوتن از همرزمان ، توبا عزرائیل همدستی ؟
در طرفین من فرمانده دسته ما برادر جمعه پاریابی و محمد چنگلوایی هر دو ترکش خورده و زخمی شدند نارنجکی که در جیب فانوسقه من بالای سرم آویزان بود بدلیل دوترکش دونصف شده بود اما منفجر نشده بود وپایین پاهایم ترکش بزرگی چادر را سوراخ کرده بود اما من ترکش نخورده و زخمی نشدم واین اتفاق دستمایه طنزها وشوخی های مختلفی شد و مدام مرا دست انداخته و …. می گفتند تو نیروی عزرائیلی ،
در چه عملیات هایی شرکت داشتین ؟
در عملیات پیروزمند نصر هشت حضور داشتم. عملیات «نصر8» با هدف تصرف ارتفاع استراتژیک «گرده رش» و تسلط بر بخشی از رودخانه «قلعه چولان» و تسهیل عبور نیروهای ما در منطقه عملیاتی شمال سلیمانیه طراحی شد. عملیات در ساعت یک و 15 دقیقه بامداد 29 آبان ماه سال 1366 با رمز «یا محمدبنعبدالله ادرکنی، ادرکنی، ادرکنی،» آغاز شد.
در این عملیات برای تک(حمله) هماهنگ به مواضع دشمن، یگانها با پنج تا هشت ساعت راهپیمایی، زیر مواضع دشمن مستقر شدند و پس از اعلام حمله، به مواضع دشمن حمله کردند و موفق شدند هدفهای خود را بر روی قلههای «1426»،«1418»،«1391» و همچنین، قرارگاه تاکتیکی «تیپ 39» و مقر گردان 1 این تیپ عراق را تصرف کنند.
به دل دشمن زدیم
زیر بارانی از گلوله های دشمن و در معبری که گروه تخریب در میدان مین باز کرده بودند با ایمانی راسخ و دلی قوی از دامنه کوه بالا می رفتیم دشمن تا حدودی متوجه عملیات شده بود و مدام گلوله های منور و رگباری از گلوله های توپ و کاتیوشا و…شلیک می کرد اما وقتی یکی از الاغهای حمل بار روی مین رفت ومنفجر شد و موقعیت ما کاملا لو رفت زمین و آسمان را با شلیک های پیاپی تبدیل به جهنم سوزان کرد ولی آن شب با رشادتی بی نظیر بچه های ما قله را فتح کردند البته تعدادی از عزیزان آسمانی شدند و جان عزیزشان را تقدیم دفاع از اسلام وایران عزیز نمودند .
فردای عملیات مشکلات ما بیشتر شد ، کوهها پوشیده از برف ، هوا بشدت سرد و ما بشدت خسته و گرسنه بودیم باران گلوله های توپ وخمپاره بر سر ما می بارید ما در سنگرهای عراقی که فتح کرده بودیم مستقر شده بودیم سنگرهای مستحکمی بودند که در مقابل ترکش گلوله ها جانپناه خوبی بودند. امکان اعزام نیروهای تازه نفس و جایگزینی با ما وجود نداشت و ما مجبور بودیم با همان وضعیت خستگی وگرسنگی از موقعیت حساس فتح شده دفاع نماییم. تنها غذای ما بیسکوییت ها وکنسروهای گوشت وسبزیجات بجا مانده از رژیم بعث عراق بود. کنسروها هم استرالیایی بود ومی گفتند گوشت آنها ذبح اسلامی نشده و ما هم علیرغم گرسنگی شدید از آنها استفاده نمی کردیم. برف سنگینی باریده بود و وضعیت ما بد و بدتر شده بود. یک شب که نوبت من وتعدادی از دوستان بود که به سنگرهای کمین برویم متوجه حرکت کماندوهای عراقی از دره بطرف بالای قله شدیم با بیسیم به فرماندهی اطلاع دادم و درگیری سختی بین ما درگرفت و ما را مورد حمله و شلیک مستقیم توپ قرار دادند.
تلخ ترین خاطره از جبهه ؟
یکی از نیروهای عزیزی که معلم ومامور به خدمت در سپاه بود به نام فرامرز خنیاپور اهل روستای چهل کنار بهبهان بود در نزدیکی من مورد اصابت قرار گرفت شکمش کاملا پاره شده و رودها ها و …بیرون ریخته بود با چند چفیه محکم شکمش را بستیم جالب اینجاست مدام ذکر می خواند وبه ما می گفت قوی باشین و از میهن دفاع کنید
او را حدود یک کیلومتر روی برفها کشیده تا توانستیم اورا روی قاطر قرار داده و به پایین قله و دره پشت محل درگیری منتقل نماییم و سپس با ماشین به خط دوم و درمانگاه صحرایی انتقال دادیم ولی دیر شده بود وخونریزی و ضعف شدید و …باعث شد که دوام نیاورد وجانش را در راه اسلام وایران فدا نماید .
شیرین ترین خاطره بیادماندنی از جبهه؟
در درمانگاه خاطره جالبی هم پیش امد پزشک جوانی در درمانگاه صحرایی در خط دوم حضور داشت چند شب بود نخوابیده و بسیار خسته بود. بسیجی جوانی را که زخمی و بیهوش بود به درمانگاه آوردند دکتر معاینه کرد گفت شهید شده است حس کردم زنده است گفتم دکتر فکر کنم زنده است ولی نپذیرفت بازگفتم معاینه کرد گفت قلب وی کار نمیکند.اصرار کردم سرانجام گوشی پزشکی مدل هانسون قدیمی را که در گوش داشت چک کرد و متوجه شد که دکمه ولوم آن که روی قسمت زنگوله ای گوشی است کاملا بسته است و به همین دلیل صدای قلب مجروح عزیز را نمی شنید
بعد از عملیات نصر۸ چکار کردین ؟
سرانجام و در حالیکه وظیفه خویش را به نحو احسن انجام داده بودیم به خط دوم برگشته و سپس با عبور از مرز به خاک عزیزمان برگشتیم و به محل استقرار گردان های بهبهان در پلاژ جنب اندیمشک رفتیم. وبعد از چند روز استراحت و بازآموزی مسائل تاکتیکی و رزمی دوباره به خط مقدم اعزام شدیم .
بار دوم کی به جبهه اعزام شدین ؟
بار دوم زمانی بود که عراق با کمک اطلاعاتی وتسلیحاتی آمریکا ، اروپا و دولت های غربی تهاجم همه جانبه ای را به مرزهای ما آغاز کرد و سودای تصرف خرمشهر را داشت این بار جزو گردان تازه تاسیس مالک اشتر ( گردان سوم بهبهان ) بودم . من معاون دسته بودم که فرمانده دسته برادر پاسدار آقای کمال حسنی مقدم بود این بار به منطقه کوشک اعزام شدیم و وظیفه پدافند ودفاع از منطقه در مقابل هجوم عراقی ها به گردان ما سپرده شد.
کوشک نام پاسگاه و صحرای پهناور و فاقد عارضهای است كه در منتهياليه شمال غرب محور دُبِّحَردان به طلائيه و در غرب جاده اهواز- خرمشهر واقع شده است. صحرای كوشك در ابتداي جنگ محور پيشروي يگانهاي زرهي دشمن به سوي اهواز بود و به همین دلیل پاسگاههای مرزی طلائيه قديم، جديد و کوشک که در این صحرا واقع شده است در سه روز اول جنگ سقوط کرد. پاسگاه كوشك بعد از 19ماه اشغال در مرحله دوم عمليات بيتالمقدس آزاد شد. اين منطقه پس از عمليات بيتالمقدس يكي از مناطق پدافندي و محور شمالي عمليات رمضان بود و در عملیات خيبر نیز نقطه ثقل منطقه نبرد محسوب میشد. ضلع شمالی خاکریزهای مثلثی دشمن که در عملیات رمضان و پس از آن مانع اصلی پیشروی رزمندگان بود در صحرای کوشک قراردارد.
رزمنده دیروز امروز در صنعت انتقال نفت چه وظیفه ای دارد ؟
رزمندگان دیروز ، امروز وظیفه دارند پیام های مهم سالهای دفاع مقدس اعم : ایمان و توکل به خدا، حب وطن و وطن دوستی ، ولایت پذیری ، اطاعت از فرمانده ، از خود گذشتگی ، رعایت نظم و انضباط ، حرکت در چارچوب اصول تعیین شده ، تلاش وکوشش و ناامید نشدن از شکست ها و عدم توجه به سخنان دشمنان ومعارضین را به نسل جدید انتقال دهد .
نصیحت یک رزمنده و مهندس موفق امروز به جوانان امروز؟
هرگز ایمانتان به خدا سست نشود هرگز از تلاش وکوشش ناامید نشوید. یادتان باشد اگر در شناخت حق و باطل دچار شک شدید ببینید توپخانه دشمن کدام سمت را می کوبد. هیچوقت حرکتی که باعث سست شدن وحدت در جامعه اسلامی و بخصوص در محیط کاری خویش بشود را انجام ندهید.
پس از دوران دفاع مقدس چه خدمات شایسته ای در حوزه کاری خود انجام دادید؟
در بسیج دروس مختلفی اعم از نظامی ، اقتصادی ، تحلیل های سیاسی و شرایط روز را تدریس نموده ام و خاطرات و درسها وپندهای زمان دفاع مقدس را انتقال داده ام. بعنوان یک افسر جنگ نرم در فضای مجازی روشنگری نموده و همواره سخنان مقام معظم رهبری را بعنوان جهاد تبیین با روشهای جذاب منتشر نموده و در توان خویش در جامعه ،بسیج ومحیط شرکت در این راستا کوشا بوده ام. در نهادها و موسسات مردم نهاد در امور حل اختلاف بین مردم کوشا بوده ام.
در چه رشته ای و در کدام دانشگاه تحصیل کردین وچه زمانی به استخدام شرکت در آمدین ؟
بعد از فراغت از تحصیل در رشته مهندسی نفت ( دانشکده مهندسی نفت ، دانشگاه صنعت نفت ) درسال ۱۳۷۶ به استخدام وزارت نفت ( شرکت گاز ) در آمدم و ابتدا بعنوان متصدی گازرسانی شهر سوق و سپس سرپرست شرکت گاز ناحیه استان کهگیلویه و بویر احمد خدمت نمودم. در سال ۱۳۷۸ به شرکت خطوط لوله ومخابرات نفت منطقه خوزستان منتقل گردیدم. ابتدا بعنوان رئیس تعمیرات خط ناحیه آبادان و سپس در سمت های مهندس خوردگی فلزات ،رئیس خوردگی فلزات ، مسئول دفتر تضمین کیفیت ، رئیس بازرسی فنی ،کارشناس ارشد بازرسی فنی خدمت کردم. در کنار این سمت ها بعنوان عضو شورا وسپس دبیر انجمن اسلامی ،عضو شورا و معاون پایگاه بسیج منطقه ، عضو شورای بسیج شهید تندگویان (وزارت نفت -جنوب ), عضو شورای بسیج مهندسین صنعت نفت ، عضو شورای بسیج مهندسین استان و … خدمت نمودم و در حال حاضر بعنوان کارشناس ارشد بازرسی فنی منطقه خوزستان مشغول خدمت هستم در طول دوران تحصیل و کار دهها لوح تقدیر در زمینه های مختلف به من اهدا شد یک بار بعنوان مهندس نمونه استان ،مهندس نمونه بسیجی استان ،مهندس فرهیخته بسیجی استان و …. انتخاب شدم
تفاوت جنگ دیروز با جنگ امروز اقتصادی دشمن چیست؟
روشهای دشمن برای مقابله با انقلاب و بیداری اسلامی و جلوگیری از صدور آرمانهای نهضت حسینی در زمانهای مختلف متفاوت بوده است دشمن بعد از پیروزی انقلاب ابتدا به ما تهاجم نظامی نمود بعد تحریم شدید اقتصادی را در پیش گرفت. سپس تهاجم شدید فرهنگی را بر علیه ما انجام داد و امروزه با جنگی ترکیبی اعم از نظامی ، تحریم اقتصادی ، تهاجم فرهنگی و تخریب باورهای مردم ما به اسلام و انقلاب ،رواج شایعات و دروغ در فضای مجازی و … به مقابله با نظام اسلامی وملت ما می پردازد که جنگ ۱۲ روزه آمریکا و اسرائیل چکیده این دشمنی ها بود .
پیامتان به عنوان یک رزمنده برای همکاران صنعت انتقال نفت چیست؟
صنعت انتقال نفت یکی از سخت ترین و مهم ترین بخش های صنعت نفت است اگر وزارت نفت را به یک بدن تشبیه کنیم صنعت انتقال نفت ، سیستم گردش خون آن است . کار در شرایط سخت ، ایمان قوی و علاقه به وطن می خواهد عزیزان همکار من باید بدانند نقش بزرگی در چرخه اقتصادی مملکت دارند لذا باید با ایمان به خدا و روحیه جهادی و با تمام توان ، نقش مهم خویش را در این چرخه عظیم انجام دهند .
روحیه رزمندگی چقدر در شرکت خطوط لوله و مخابرات نفت ایران وجود دارد و به شما کمک کرد؟
شرایط کار در این صنعت خصوصا در منطقه خوزستان با توجه به شرایط محیطی و مشکلات مربوطه ، کمبود امکانات ، کمبود نیرو وحجم عظیم کار بسیار سخت و طاقت فرساست . تشابه زیادی بین کار در این صنعت و حضور در جبهه خصوصا جبهه های جنوب وجود دارد و برای موفقیت و انجام وظایف باید روحیه جهادی داشت. یادم نمی رود روزهای اول حضورم در منطقه خوزستان و پروژه تعویض ۳۲ کیلومتر خط ۲۶ اینچ آبادان / ماهشهر که بعنوان ناظر حضور داشتم تابستان و گرما و عدم وجود امکانات لازم…یا خیلی از عملیات ها و پروژه های دیگر را اگر سابقه حضور در بسیج وجبهه و روحیه جهادی ام نبود دوام نمی آوردم
خلاصه رزومه و سوابق کاری خودتون رو در زمینه کار و امور فرهنگی بفرمایید
مهندس نمونه بسیجی استان خوزستان، مهندس نمونه شرڪت به انتخاب انجمن اسلامی به طور خلاصه مهندس نمونه استان خوزستان، دریافت لوحتقدیر از ریاست دانشگاه صنعت نفت، لوح تقدیر از ریاست دانشکده مهندسی نفت اهواز، لوح تقدیر ڪنگره مهندسے شیمی، لوح تقدیر هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، لوح تقدیر هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، لوح تقدیر هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، لوح تقدیر هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، لوح تقدیر هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، دریافت تندیس هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، دریافت تندیس هفتمین ڪنگره ملی خوردگی ایران، دریافت لوح تقدیر انجمن خوردگی ایران، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر از سپاه حضرت ولیعصر (عج) خوزستان، دریافت چهار لوح تقدیر از مدیریت شرڪت در زمینه هاے مختلف ڪاری ، استانداردهای ایزو، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر مشاوره در بخش های مختلف بسیج، دریافت لوح تقدیر از معاونت حمل و نقل شهرداری اهواز، دریاف لوایح تقدیراز ریاست دانشگاه صنعت نفت – رییس دانشکده مهندسی نفت / بسیج دانشگاه/ دانشجویان دانشگاه، دریافت لوح تقدیر از معاونت حمل و نقل شهرداری اهواز، عضو مجمع بین المللی سفیران صلح و سازش عدالت اجتماعی کشور، مسئول گروه جهادی شهید نریمیسا و کمک رسانی به قشر محروم وکم برخوردار، حضور فعال در حل اختلاف بین خانواده ها / طوائف، سربازرس انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۶ در شهرستان بندرامام ، عضو شورا ودبیر کمیته متخصصین جمعیت رزمندگان مدافع انقلاب اسلامی استان خوزستان و غیره…